Friday, January 6, 2012

خواب و بیدار

«مردم به جبران آزادی فکر که بندرت از آن استفاده می‌کنند، خواستار آزادی بیان هستند.»
سورن کیرکگارد


گونه های میمون تکامل یافته از حالت " نا هوشیار " به " هوشیار " یا همان بیدار شدگان
ذهنی ، با وضعیتی جدید ، عجیب و رعب آور مواجه بودند . مفهوم "ضرورت" داشتن اعمال و زندگی بر پایه ی صرفا "غریزه" ،دود شده و به هوا رفته بود. " آزادی " نامی است که برای این وضعیت مناسب به نظر می رسد. اگر چه این تمام آزادی نیست و عرصه و محیط برای میمون انسان شده تقریبا بی قید بوده ، اما می توان این گونه نتیجه گرفت که هر چقدر هم که محیط برای "فقط یک میمون" بی قید باشد ، بدون آگاهی و "انسان شدن " آزادی معنایی ندارد.
هنگامی که برای این میمون انسان شده مفهوم آگاهی تا اندازه ای هضم شد ، بنا به غریزه ای از بین نرفته، تصمیم به برقراری "سنت" هایی گرفت که سد راه پیش رفت آگاهی بود و تضمین کننده ی برتری گروهی بر گروه دیگر و طبعا بنا بر مصلحت : "آرامش بخش " روان.
می توان این وضعیت را برای حال فعلی ما انسان ها و انسان های پیش از ما نیز تعمیم داد که ما از نسل همان میمون هاییم. تلاطم و شورش های درونی و بیرونی همگی حاصل جلو رفتن آگاهی ذهنی بشر بوده است .
اگر حال خود را در هر لحظه با میمون های در شرف انسان شدن مقایسه کنیم در خواهیم یافت که شرط اصلی آزادی نه تغییر محیطی که انقلاب مداوم ذهنی است . ثبات ذهنی ضرورتا به بردگی خواهد انجامید .
اما گویی انسان به جبران فکرهای ناقص و راحت طلبی مداوم ترجیح می دهد آزادی را از "محیط" طلب کند تا نسبت به بردگی و بندگی خود خالی از غذاب وجدان باشد.

8 comments:

  1. برای من فهم ارتباطی که بین گزاره هات هست سخته.هر چند با تم کلیش ارتباط برقرار کردم

    ReplyDelete
  2. همممم... خب اول اومدم گفتم که برای میمون ها حس آزادی نه فقط محیطی که ذهنی هم هست . ینی بدون تکامل ذهنی شرایط محیطی به کاری نمیاد.
    بعد اومدم گفتم که با سنت سازی این روند آگاهی متوقف میشه بعد با یه انقلاب ذهنی دوباره پیش میره.
    بعد اومدم گفتم اینایی که برای میمون برقراره برای ما هم که از نسلشیم برقراره . تهشم ارجا دادم که اصل این آزادی از حس آگاهی برمیاد نه از آزادیه محیطی ولی انسان به خاطر ارضای وجدان معذبش اینو ربط می ده به محیط.

    نقد کن ببینم چند چندم!

    ReplyDelete
  3. آقا به نظر من تو داری یه قدرت برای ذهن قائل میشی که به نظرت اکتسابی نیست،یا حد اقل به نظرم داری میگی که ذهن بالفطره(به فرض وجود ذهن بالفطره) داری قدرتی هست که مثلن حس آزادی رو احساس میکنه.حالا اگه این فرض من درست باشه در مورد تو،اون موقع من میگم که : ذهن امکان نداره که فارغ از محیط شکل بگیره.ذهن "شروع" به شکل گیری میکنه با توجه به محیط و هیچ قدرت احساس (احساس پیشینی مثلن ! )نداره.
    آخرش که گفتی به خاطر ارضای وجدان معذب،این عذاب از کجا میاد؟بعد اینکه مگه آگاهی از غیر محیط به وجود میاد؟اگر اینطوره پس محیط به آگاهی مقدمه و اگه اینطور نیست آگاهی از کجا به دست میاد؟

    ReplyDelete
  4. نه کی می گه ؟ وقتی که ذهن طی یک مرحله ی تکاملی به حدی رسید که خود آگاه شد ( اینکه چجوری اینجوری شد رو که نمی دونیم ما هم ) یک حس جد یدی در این موجود به وجود اومد . این حس این بود که من تواناییه عدم پیروی دارم . حس قدرت تازه ای بود . الان تو بجه ی یک انسان رو بندازی تو یه آب خنک یا بهش برای اولین بار ژله بدی بخوره راجبه اون کاری که داره می کنه یه دید جدید داره ، نداره؟ سعی می کنه بفهمه چیه . الان اگر تو بری بانجی جامپینگ و تو هوا معلف باشی حس جدید درت به وجود نمیاد؟ ممکنه نتونی "اسم" بزاری روش ولی حس جدید توت به وجود میاد.
    الان اگه ذهن احساس نمی کنه پس حس درد از کجا اومده؟ حس افسردگی چی؟ اگه ذهن این کارو نمی کنه کی دیگه می کنه ! اگرم میگی احساس وجود نداره خب به اینا چی می گی ؟
    ارضای عذاب وجدان به این خاطر که با احساس عدم آزادی می خواد که این حس و قدرت رو داشته باشه و اگه واسش هیچ کاری نکنه حس می کنه که زیادی منفعله پس برای اینکه فک نکنه که این مشکل عدم آزاد بودن بخش اعظمیش از خودشه اینو ربط می ده به محیط و از "خودش"فرار میکنه

    ReplyDelete
  5. حالا اگه اومدیم و این حس خود آگاهیه به وجود نیومد چی؟چجوری می فهمیم که خود آگاه هستیم؟این حرفی که میزنی در رد حرف منه که میگم:محیط ذهن آدم رو میسازه؟ من نمی تونم از حرفات این نتیجه رو بگیرم آخه،من میگم اینکه به بچه ژله میدی بخوره،این محیطه دیگه،هر تجربه ی جدیدی تو محیطه(حالا مثلن میتونیم راجه به تجربه ی دینی هم بحث کنیم البته،البته چیزی سرم نمیشه :دی) این محیطه که میسازه آدمو.
    بذار دقیق تر بگم.محیط یه چیزی رو به تو نشون میده(به ذهن تو) و ذهن تو قدرت "پردازش" اون رو داره.تو تا حالا حس "ابشهبایشن" داشتی؟نه!(منم نداشتم) آیا یه ذهن میتونه همین طوری،بدون اینکه باهاش مواجه بشه؛این حس رو تجربه کنه؟یعنی بدون قرار گیری در محیط؟

    ReplyDelete
  6. خود آگاهی با آگاهی فرق داره ! خود آگاهی ربط داره به اینکه از حضورت درک داشته باشی ( خیلی ساده ) . احتمالا یه آزمایشش اینه که حیوون ها و آدم رو ببری بزاری جلوه آینه ببینی می فهمه که " هست " یا نه .
    نه ! محیط مثه کسیه که بیاد برای تو 20 هزار تا بیت شعر بخونه با کتاب منطق هگل و حساب دیفرانسیل توماس. این اطلاعات به تو می رسه ولی این که تو داری با این اطلاعات چی کار می کنی . همین پردازش. منم کجا گفتم ذهن محیط رو می سازه ؟ معلومه که ( معلومه ؟ ) محیط این ذهن رو ساخته و تکامل داده . اصن حرف من این نیست . من می گم حالا که محیط مغز ما انسان هارو جوری درست کرد که بتونیم فرمانده ی خودمون باشیم ( البته تا حدودی) و بتونیم از غریزه و سنت ( به معنای عمل تکرار شونده ی ناشی از همین غرایز و ضرورت احتماعی) عدول کنیم و شورش کنیم ، باید بکنیم .
    حالا چرا باید بکنیم؟ این نظر شخصیه منه . اولا که من که جرئت خودکشی ندارم و دارم زندگی رو انتخاب می کنم ترجیح می دم از آدم بودنم نهایت استفاده ( تجربه ی جدید ، مثلا همین آزادی ) رو بکنم تا اینکه به حیوان ناطق رضایت بدم . و اگر که نخوام در این زندگی انسانی برم تو کوه تنهایی زندگی کنم نمی خوام در زندگی در اجتماع برده باشم . تا حد توانم علیه ش وا می ستم . و ابزار این آگاهیه.. این نظر منه.

    ReplyDelete
  7. میفهمه که "هست"یا نه؟
    هستن یعنی چی؟این خیلی سخت تر هست از سوال "نیستن"یعنی چی؟این آزمایش سخته!من حتی معنی کلمه ی هستن رو نمیدونم
    تفاوت دیدگاه های من و تو اینجاست که : به نظر تو محیط قدرت فرماندهی به خودمون رو هم به ما میده تا حدودی و من میگم نمیده.درست؟
    میخوام ببینم این مشکل از تفاوت دیدگا هست آیا فقط؟

    ReplyDelete
  8. آقا تورو مولا علی مارو ننداز تو هایدگر بازی :دی! هر موقعی که یک واژه استعمال می شه که از یه دید نمی شه بهش نگاه کردن . من در مورد مسئله ی فلسفی ه بودن که چیزی نگفتم . دارم از یه پدیده ی بیولوژیکی صحبت می کنم . تو می تونی تشخیص بدی که اونی که تو آینه است توییه ولی گربه نمی تونه تشخیص بده . حالا تو واقعا هستی؟ اصن هستی یعنی چی ؟ اگه نبودی جی ؟ همه ی اینا سواله ولی به این بخش از نگاه ارتباطی نداره که.
    انسان می تونه بفهمه که وجود داره و ذهنشو تکامل بده از لحاظای غیر غریزی . اینکه حیوون های دیگه هم خود آگاهن یا نه هنوز در دست بررسی است : دی ، اما اینکه انسان انقد می تونه راجبه " خودش" و بودنش فکر کنه یگانه است ، نه؟
    بخش دوم : تو این سوال رو به من جواب بده فقط . فرق خرچنگ و انسان در جبر محیطی و غریزی چیه ؟
    اگه عین هم دیگس به نظر تو ، پس حرفت درسته ، انسان در جبر محیطی ای عینه خرچنگه . اگه نه هم که پس نسبت به یک جانور نا آگاه تاثیر بیشتری روی محیط می زاره.
    تو می خوای گیر بدی که این تاثیری که می زاره از جبر محیطی حاصل شده ؟ خب شده باشه . کسی چیزی نگفت که! اگه جبر محیطی نبود الان ما آگاه نبودیم . آگاه نسبت به حیوانات منظورمه .
    فرماندگی رو به خودمون می ده تا حدودی یعنی چی ؟ تکامل ذهنی انسان باعث می شه که فقط عمل به غریزه نکنه . عمل به غریزه نکردن وجهی از آزادیه . انسان " می تونه " بر طبق غریزه عمل نکنه . حالا محیط مجبورش می کنه که " کدوم کارو " کنه یه داستان دیگس ، نکته اینجاس که فرمانده یعنی توان فیزیک تخطی از غریزه !

    ReplyDelete