Wednesday, November 30, 2011

خط صاف

یک بار در وبلاگ حامد قدوسی ( اقتصاد دان ) از مصطفی ملکیان عبارتی نقل شده بود به این مضمون که آدم ها در طول دوران زندگی ، برای یک کالا مثل کفش ، هزار جور تغییر رنگ و ظاهر و تیپ و جنس می دهند ، ولی حاضر نیستند در اصل زندگی ، حتی یک فرم متفاوت با حالت اولیه را تجربه کنند .
این زندگی یعنی یک خط صاف مداوم . قبلن ها فکر می کردم که اشکال کار از "روزمرگی " هاست . ولی الان به این نتیجه رسیدم که این خط صاف بودن لزوما به "تکرار مداوم یک عمل" وابسته نیست . بیشتر به این وابسته است که در "اولین و عام ترین " نوع فرم تکرار گیر بیفتیم. همینی که حالا در راه آن هستیم .
مشکل این جاست که من با فرم " مهندس کتاب خوان " مشکل دارم . منظورم فرمی است که "در کنار " کار " اصلی " هنر ( یا فلسفه یا .. . ) به عنوان یک شبه سرگرمی صرفا مصرف می شود. این چنین حالتی ، فارغ از اینکه آیا بی ارزش سازی کار" ثانویه شده " هست یا نه ، در نهایت لذتی دارد معادل خود ارضایی در برابر رابطه ی جنسی . برای خیلی از تجربه ها باید از خود " به در شد " ، باید کار و بار و زندگی و پول و ماشین لباس شویی و فیس بوک را گذاشت کنار. و این چیزی از عمل فعلی ( مهندس شدن) است که حالم را بد می کند . می ترسم همه ی این کار ها باعث شود که همان خط صاف اولیه بمانم .
دوست دارم به جای این که "دستی" بر هنر و علوم انسانی داشته باشم ، مدتی کار هایم را وقف هر کدامشان کنم . دوست دارم مدتی گیاه خوار باشم ، در طبیعت زندگی کنم ، یا در یک شهر خیلی شلوغ، روستا یا شهر کوچک ، در یک محیط پژوهشی کار کنم ،یا کارگری کنم ، روی کشنی جاشو باشم ، در یک کویر خشک و خالی بمانم، ... تنهایی، زندگی جمعی ، زندگی دو نفره ، و انواع و اقسام تجربه های دیگر . اما فعلا نمی شود ، چون فعلا اسیر "تصمیمات درستی" هستم که سعی دارند خط صافم کنند.

6 comments:

  1. aqa rasman se ruze daram zur mizanam comment bzaram!nmizare lanati!nmizare!
    rajebe ye pesare k mixad tajrobehayee bokone k bayad az xodesh b dar she

    ReplyDelete
  2. ایول ! می بینم حتما!

    ReplyDelete
  3. يه نواختي و تكرار بيش از حد بعضي از كارا و امورا انقدره كه تو حتي در بعضي وقتا يادت نمي اد كه اونا رو تو روز انجام داده باشي ولي انجام دادي
    تو همش فكرت درگيره اينه كه خودتو از اين يه نواختي بكشي بيرون از اون آينده ي اي كه نهايتش همون تكراراي يكنواخته در ايده آل ترين موقعيت حتي و همچنان باز اون كارارو انجام مي دي
    دتر از همه ي اينا اينه كه ندوني دقيقا بايد چي كار كني يا چه كاري تورو از اين يه نواختي مي كشه بيرون

    ReplyDelete
  4. مسئله ی من لزوما یک نواختی و تکرار نیست آخه . ینی قبلنا بود ، ولی الان نیست . الان به این فکر نمی کنم که نمی خوام زندگیم بعضی حالات زندگیم تکراری باشه . ینی در واقع دنبال اون "سبکی " شاید "تحمل ناپذیر" نیستم.
    بیشتر دنبال تجربه ام!
    نم دونم خودمم!

    ReplyDelete